8 ساعت قبل
چشمانم را شستم اما نتوانست چیز متفاوتی ببیند. همان را دید که همیشه میدید.
افکارم را که در اثر شوک های عاطفی تیکه پاره بود به هم متصل کردم اما نتوانستم طور دیگری فکر کنم در نهایت همان افکار پریشان و مضطرب بود نه چیز دیگر...
احساسم فریاد کشید بس کن تو که نمیتوانی از او دست بکشی پس خودت ر اعذاب نده ...
چشمانت را نشور بلکه ان ا ببند
و این راه حل سالهاست که ما راکنار هم نگه داشته چشمانم بسته شد
بسته شده بسته شده ....
قلم صاف